کتاب داستان راستان
نویسنده: مرتضی مطهری
انتشارات صدرا

بریده کتاب:

دو دسته تشکیل شده بود و هر دسته یا حلقه سرگرم کاری بودند. یک دسته مشغول عبادت و ذکر و دسته دیگر به تعلیم و تربیت و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم بودند. هر دو دسته را از نظر گذرانید و از دیدن آنها مسرور و خرسند شد.
به کسانی که همراهش بودند رو کرد و فرمود: هر دو دسته کار نیک می‌کنند و بر خیر و سعادتند. آن گاه جمله ‌ای اضافه کرد: لکن من برای تعلیم و داناکردن فرستاده شده‌ ام.
پس خودش به طرف همان دسته که به کار تعلیم و تعلم اشتغال داشتند رفت و در حلقه آنها نشست.

بریده کتاب(۲):

هراسان آمد به حضور امام صادق و گفت: خوابی دیده ام.
خواب دیدم مثل این که یک شبح چوبین، یا یک آدم چوبین، بر یک اسب چوبین سوار است و شمشیری در دست دارد و آن شمشیر را در فضا حرکت می دهد. من از مشاهده آن بی نهایت به وحشت افتادم، و اکنون می خواهم شما تعبیر این خواب مرا بگویید.
امام(ع) فرمود: حتما یک شخص معینی است که مالی دارد، تو در این فکری که به هر وسیله شده مال او را از چنگش بربایی. از خدایی که تو را آفریده و تو را می میراند، بترس و از تصمیم خویش منصرف شو.

– حقا که عالم حقیقی تو هستی، و علم را از معدن آن به دست آورده ای. اعتراف می کنم که همچو فکری در سر من بود، یکی از همسایگانم مزرعه ای دارد، و چون احتیاج به پول پیدا کرده می خواهد بفروشد، و فعلا غیر از من مشتری دیگری ندارد. من این روزها همه اش در این فکرم که از احتیاج او استفاده کنم و با پول اندکی آن مزرعه را از چنگش بیرون بیاورم.

بریده کتاب(۳):

مرد ثروتمند جامه‌ های خود را جمع کرد و خودش را به کناری کشید. رسول اکرم که مراقب رفتار او بود به او رو کرد و گفت: ترسیدی که چیزی از فقر او به تو بچسبد؟!
– نه یا رسول االله !
– ترسیدی که چیزی از ثروت تو به او سرایت کند؟
– نه یا رسول االله !
– ترسیدی که جامه هایت کثیف و آلوده شود؟
– نه یا رسول االله !
– پس چرا پهلو تهی کردی و خودت را به کناری کشیدی؟

– اعتراف می کنم که اشتباهی مرتکب شدم و خطا کردم. اکنون به جبران این خطا و به کفاره این گناه حاضرم نیمی از دارایی خودم را به این برادر مسلمان خود که درباره اش مرتکب اشتباهی شدم ببخشم؟.
مرد ژنده پوش گفت: ولی من حاضر نیستم بپذیرم.
جمعیت پرسیدند: چرا؟
– چون می ترسم روزی مرا هم غرور بگیرد، و با یک برادر مسلمان خود آن چنان رفتاری بکنم که امروز این شخص با من کرد.

داستان دو شهر

خدا و قصه هایش

قصه های خوب برگزیده از قرآن برای بچه های خوب

قصه فرماندهان/ فوتبال و جنگ

قصه های پندآموز کهن

مجموعه قصه های تصویری از جوامع الحکایات

مجموعه قصه های سرزمین مادری

دسته ,یک ,– ,تو ,رسول ,کتاب ,را از ,االله – ,کرد و ,یا رسول ,نه یا

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شعبانی اخبار برتر استانی تعاونی شمیم شترمرغداران بیرجند شباهنگ صدف شهدا گنج های ماندگار مهاجرت به خارج از کشور دوره های آموزشی بازاریابی، فروش، تبلیغات، همایش ها و سمینارها جشنواره هویت من تخته سیاه 87924474