او یک مدرس بود
نویسنده: مهدی آقایی
انتشارات
بریده کتاب:
دیدم آقا بسته ای برایم آورده. به من گفت:
_این را همراه داشته باش.
اولش فکر کردم پولی، اسکناسی باید باشد، اما وقتی بازش کردم جا خوردم. فکر کردم این دیگر برای چه؟ به ذهنم رسید شاید آقا می خواهد بگوید همیشه آماده رفتن باش.
راستی آقا برایم یک کفن آورده بود.
بریده کتاب(۲):
میرزاده عشقی، علیه مدرس شعر گفته بود، اما پشیمان شده بود. آمده بود برای عذرخواهی. سید آمد جلو، دست به سر و صورت عشقی کشید و گفت:
_پسرعموجان!
بیا که نوبت صلح است و دوستی و سلامت
به شرط آن که نگویی از آن چه رفت حکایت
قصه های خوب برگزیده از قرآن برای بچه های خوب
مدرس ,یک ,آقا ,کتاب ,بریده ,برایم ,یک مدرس ,او یک ,فکر کردم ,بریده کتاب ,مدرس بود
درباره این سایت